Tuesday, April 11, 2006
بازي
يه دور ديگه از بازي تموم شد
و من...
۲۴ ساله شدم.
محمد . ساعت:2:59 PM . |


Thursday, April 06, 2006
تعطیلات
پیرمرد شیرازی روز 26 اسفند اومد،
همزمان با خودم،
با نیسان زامیاد نویی که سیلندر ترکونده بود.

***

- باید بلوک سیلندر عوض بشه،
شماره موتورو هم فقط کارخونه میتونه حک کنه،
اونجا هم که تا 14 فروردین خبری نیست.

***

پیرمرد فقط از راه بار بردن با این ماشین زندگیش می گذشت،
حالا هم اومده بود که خونوادشو ببره زیارت،
اما موندن فایده نداشت.

***

تلفن ها فایده نداشت،
توی تعطیلات ایرانی زنده موندن هم ارفاقیه،
روزهای بعد از تعطیلات ،
هر روز 10 نوبت تلفن به کارخونه،
باز هم بی فایده،
.
.
.
آخر تماس هام کار خودشو کرد.

***

پیرمرد شیرازی روز 17 فروردین رفت،
همزمان با خودم،
با نیسان زامیاد نویی که یک موتور نو داشت،
و صورتی که از برق رضایت چشماش میدرخشید،
و یک دنیا تشکر و دعای خیر،
با اون لهجه گرم شیرازیش،
که خستگی کار کردن تو همه تعطیلاتو از تنم بدر کرد.
محمد . ساعت:4:17 PM . |