Tuesday, August 22, 2006
بهشت من
درست وقتی که کلافه میشم از غرغر و سر و صدای مشتری ها، یا دمدمه های غروب که دیگه نای سرپا موندن نیست ، یه جایی هست که دلگرمت می کنه،اونقدر که حاضری گردن بکشی و از بغل مانیتور کامپیوتر اونو دید بزنی یا با چند قدم شعاع میدون رو طی کنی و بری به یه دنیای دیگه.
خیلی وقت نیست که کشفش کردم،درست از دفعه قبلی که تو خرداد ماه برگشته بودم طبس و توی کلافگی گرما و تنهایی طبس دنبال یه جای خوب می گشتم.
یه میدون کوچیک به شعاع 6-5 متر با یه حوض آب گرد به شعاع 1-2 متر با کاشی های ریز مربع شکل آبی و سفید و سورمه ای و یه فواره، یه نخل با برگهای سبز و بلند و دوتا پروژکتور با نور سفید که یکیشون رو به نخله و اون یکی رو به فواره.
اونوقت کافیه غروب یه تابستون کویری که تازه باد شروع به وزیدن کرده به این میدون کوچیک نگاه کنی تا به به چشم خودت یه تیکه از بهشت رو ببینی، یه استوانه نور سفید (درست انگار که یه نردبون از اون بالا بالاها اومده پایین) ، یه نخل سبز که گیسوهاشو با ناز به دست باد سپرده و یه فواره نور که داره با تمام وجود کج میشه تا دستشو به سر گیسوی نخل طناز برسونه.
حالا میتونی قدم بذاری به دنیایی ماورای این کویر لعنت شده. فواره با یه عالمه ذرات ریز آب خنک که در یک لحظه روی پوستت می نشینه و وادارت میکنه آهی از ته دل بکشی بهت خوشامد میگه و حالا میتونی روی لبه حوض ساعتها بنشینی و شنونده سمفونی باد و فواره و آب باشی. میتونی ساعتها همه چیزو فراموش کنی و تموم دنیات خلاصه بشه در یه میدون کوچیک فارغ از آدمای متعجبی که دورش میگردن و با دهنای باز تو رو تماشا می کنن .
میتونی فارغ از اینکه سگ همسایه صبحها توی همین حوض کوچیک آب تنی میکنه با سر انگشتت سطح شفاف و نورانی آب رو نوازش کنی و ستاره های آسمون کویر رو از روی انعکاس شون توی آب بشمری. میتونی توی بهشت باشی . توی بهشتی مال خود خودت...
پ ن: تغییر فضای این میدون، نتیجه ذوق وهمت دوست عزیزم آقای مهندس حقی شهردار طبس ئه، که من رو همیشه با خوبی هاش شرمنده کرده و چند هفته ای است به علت بیماری از سمتش استعفا داده .هر کجا هست خدایا به سلامت دارش!
Friday, August 04, 2006
حرفه خانوادگی
1
به دلیل مسافرت پدر و مادرم ، در دو هفته گذشته مجبور شدم کار سه نفر را به تنهایی انجام بدهم:مدیر نمایندگی،مدیر فروش و وظیفه خودم به عنوان نماینده مدیریت و مدیر تضمین کیفیت.
و چون پدر محترم تصمیم به یک مسافرت بی دغدغه داشتند توفیق پاسخگویی به تماسهای وارده به موبایل ایشان نیز به بنده محول شد. و باور کنید هیچ چیز کلافه کننده تر از این نیست که همزمان دو موبایل و یک تلفن مستقیم و دو تلفن داخلی زنگ بخورد.
و جالبتر آنکه یکی از تماسها مربوط به شرکت سایپا، یکی مربوط به رسیدگی به شکایات مشتری، یکی مربوط به یک مشتری همیشگی (که ماهی 20-30 ماشین می خرد و باید هوایش را داشت)،یکی مربوط به یک مشتری شاکی و دیگری مربوط به یک مشتری بالقوه باشد.
در این دو هفته، بعضی شبها اسم خودم را هم فراموش میکردم و فقط به قصد آن به خانه بر میگشتم که شاید چند ساعتی ادای خوابیدن در آورم.
2
حضور دو جین فک و فامیل در یک سازمان (که خصوصی هم باشد) اگر چه در نگاه اول خوشایند است اما کافی است یکی از آنها را مورد عتاب قرار دهی تا بقیه مثل سندیکای کارگری فرانسه اعتصاب کرده و دهان شما رو مورد عنایت قرار دهند.
در این دوهفته خیلی دست به عصا با این جماعت راه آمدم. و اگر چه علاقه فامیلی باعث میشود این جماعت خیلی وقتها بیشتر از آنچه وظیفه شان است مایه بگذارند ولی در مواقع خطا و اشتباه هم نمیتوانی از گل نازک تر بهشان بگویی که این عموی بزرگ است و آن دختر دایی کوچک.
3
و از شانس من بود که مامور تحویل اقلام داغی میلش بکشد دو هفته جلوتر بیاید برای تحویل بار و 24 ساعتی 3-4 نفر را به کار بکشم برای بسته بندی و مرتب کردن بار -و خودم نیز پا به پای آنها کار کنم-. یا بازرس محترم میلش بکشد به سیاحت تابستانی در جهنم و در این بین گذرش به این طرفها بیفتد و مجبور باشی در غیاب پدر به او هم جواب پس بدهی!
و هم از شانس من است که همین حالا باید فروش ویژه تابستانی هم شروع بشود تا ضیافت دو هفته ای در جهنم کامل کامل شود.
4
این چند روز همه زندگی ام خلاصه شده در یک کلمه: کار ، و پاسخ به سوال پول بهتر است یا ثروت؟
نه کتاب،نه روزنامه،نه فیلم،نه سینما،نه تلویزیون،نه نقد،نه بحث و نه اینترنت. راحت راحت!!!
5
اینجا هم همچنان جهنم است،جای شما خالی.
6
فکر کنم خوب از پس کار بر اومدم. هر چند الان واقعا دلم برای بابام میسوزه که همه سال باید با این شرایط سر کنه.
7
از شرایط یک مدیر فروش خوب اینه که باید رنگ موجود در پارکینگ رو به عنوان رنگ سال و بهترین رنگ موجود به مشتری قالب کنه.
روزی که دیدم موجودی پراید نقره ای مون از همه بیشتره تا شب 7 تا پراید نقره ای فروختم!!!(و هیچ رنگ دیگه ای فروخته نشد.!!)