Tuesday, October 25, 2005
اللهم انی اسئلک ...
اللهم انی اسئلک باسمک یا ...
دارم مزه مزه میکنم تک تک تک نامهایت را ،دارم زمزمه میکنم تک تک واژه های طولانی ترین نجوای دنیا را ، تلاطم هزار نامی که میشه با هر کدومش زندگی کرد، خوشحال بود، ترسید، گریه کرد و...
دعا خون میگه عهر چی میخواین از خدا بخواین...
ولی من از خودم و همه آدمهایی که اومدن خواسته هاش.ونو از خدا بخوان بدم میاد، اصلا من برای این اینجا نیومده بودم
اصلا برای چی اینجام ؟
واسه چی میخوام خودمو گول بزنم؟
...

2

دوباره برگشتم به همون مسجد قدیمی، همون که دیوار به دیوار کاهگلی خونه پدر بزرگم بود، همونی که پله هاش جزئی از بازیهای بچگیمون بود ...
وارد مسجد نشده و ننشسته میکروفون رو میذارن جلوم ، با دستی که صفحه و خط کتاب دعا رو برام مشخص کرده،...
اه ، لعنتی ، همش خراب شد...
تمام حس و حال شب قدری که بعد از سالها میخواستم خاطره انگیزش کنم ...
به یاد سالهایی که کوچکتر بودم (خیلی خیلی دور) و باید ته ردیف مینشستیم و با دلهره بند های دعای جوشن کبیر رو میشمردیم تا شاید یکی دو خطی هم ما بخونیم، تمام سالهای چرت زدن به امید تمام شدن مجلس،تکام شیطنتها و اذیت کردن پیرمرد بزرگ مجلس که با بدجنسی غلط هامون رو میگرفت و الان سالهاست عکسش سر جای همیشگی ای که مینشست روی دیواره،
اه ، همش خراب شد ، دیگه بهم مزه نداد ، حتی با چاشنی همون چای و خرمای همیشگی...

3

نمیدونم ، ولی میترسم
هنوز میترسم از اینکه شب قدری بگذره و من به یادش نباشم
یه حس پشیمونی و مغبون شدن دارم اگه از دستش بدم، درست همون طور که یه چیز عزیز رو از دست دادی، یه چیزی که نمیشه بیخیال از کنارش گذشت، اتفاقی که نه سالی یک با ر و دو بار ، که هر هفتاد سال یک بار می افته و نمیتونی دودرش کنی، شاید ...

4

علی مرد بزرگی بود ، مرد بود ، با یک دنیا انرژی که بعد از سالها هنوز هم میشه با صدا زدنش گرفت
خیلی دور نیست، یا علی مدد رو هنوز هممون یادمون هست،
همین!
محمد . ساعت:5:13 PM .
0 يادداشت:

Post a Comment
<< خانه