Thursday, December 14, 2006
بيچاره فرهاد!
گروه اوراماني دارد با سوز، آواز کردي اش را مي‌خواند و مرد راننده زير لب برايم ترجمه مي‌کند که دارند از چشم و ابرو و قد و قامت يار تعريف مي‌کنند و من به بيستون نگاه مي‌کنم که هنوز سراپا ايستاده، نشانه‌هاي عاشقي فرهاد را نگه مي‌دارد و به او فکر مي‌کنم که با اين همه دخترکان سيه چشم و ابروي کرد، عاشق شيرين ارمني شده است!

Labels:

محمد . ساعت:10:39 PM .
1 يادداشت:
  1. Anonymous Anonymous @ [15 December, 2006 21:15]  
    این رفیقمونم رفت تو باقالیا

    . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .


Post a Comment
<< خانه