Tuesday, December 26, 2006
اينجا خورشيد زودتر طلوع مي‌کند(۲)

۱-پرواز تهران - تگزاس

اگر چه به موقع وارد هواپيما شده‌ايم و در صندلي‌هايي که به شماره کارت پروازمان هيچ ربطي ندارد نشسته ايم اما هواپيما يکساعتي ديرتر از زمين بلند مي‌شود. کادر روسي هواپيماي توپولوف بي‌خيال مقررات و ديسيپلين خطوط هوايي ايران با لباس شخصي در هواپيما مي‌چرخند.
مدير عامل شرکت فرودگاههاي ايران همسفر ما‌است و دارم دعا مي‌کنم مقام مافوق تصميم به عزل‌اش نگرفته باشد!
يکساعتي هم براي سوختگيري درسيرجان معطل مي‌شويم و ساعت ۲ عصر مي‌رسيم ايرانشهر.
با حدود ۳ ساعت زماني که از برنامه‌ام عقبم.

۲- پ مثل پيرام

اينجا غريبه ها را مي‌توان راحت تشخيص داد. بلوچ ها همه پيراهنهاي بلند دامن دار(خودشان مي‌گويند پيرام) دارند و شلوارهاي گشاد و پرچين.(حتي اگر قرار به پوشيدن يونيفرمي هم باشد به عنوان روپوشي روي اين لباس از آن استفاده مي‌شود).اکثريت مطلق مردم ايرانشهر سني اند و شديدا به اقامه ۵ وعده نماز جماعت پابند. جامعه شان به شدت مردسالار است و تعداد زنان بيشتر نشانه قدرت و تمول بيشتر.با آنکه چند ده کيلومتري بيشتر تا سيستان فاصله ندارند رستم را نمي‌شناسند و نمي‌دانند شاهنامه چيست. در خانه سرمايه دار ترين‌شان هم اثري از مبلمان و صندلي نيست و مخده‌هاي منگوله دار در کنار تلويزيون‌هاي پلاسماي چهل و چند اينچي همنشيني کامل سنت و مدرنيته را به نمايش گذاشته است. شهر تخت و يکدست است و خاک آلود. درست مثل شهرهاي متروکي که در فيلمهاي وسترن ديده ايد.شايد پر بيراه هم نباشد. گمان مي‌کنم اينجا هم چيزي کم از تگزاس ندارد!

۳- شرق وحشي
دغدغه امنيت مجال آرامش به آدم نمي‌دهد. همکارم هنوز لنگه کفشي که تير سرگرداني پاشنه آن را سوراخ کرده بود در کشوي ميزش دارد و قصه تيري که اگر از چند سانتي‌متر بالاتر رد مي‌شد الان او پاشنه پاي راست نداشت را براي هر تازه‌واردي تعريف مي‌کند.در مسير ايرانشهر به سراوان راننده قدم به قدم جاده را نشانم مي‌دهد و خاطره اش را برايم مي‌گويد:«اين گردنه رو مي‌بيني،محافظ احمدي نژاد رو اينجا کشتند. اين پارکينگ رو مي‌بيني، ماه قبل عبد المالک اينجا چند نفر رو به رگبار بست. اين کارخونه شن شويي رو مي‌بيني، اشرار صاحبش رو به دليل اينکه مفتي بهشون شن نداده بود کشتند و ...»
صاحب نمايندگي دو کلاش دارد و دو کلت کمري مجوز دار. اکثر مردم اسلحه دارند، مي‌شود با سيصد هزار تومان يک کلاش خوب و خوشدست خريد و با پنجاه تومن هم ميتواني سلاح کمري داشته باشي. در نزاعي که خودم شاهدش بودم جمعي سلاح به دست مشغول بگو مگو بودند و شانس آوردم که دعوا به جاهاي خوبش نرسيده بود.
صاحب نمايندگي اجازه نمي‌دهد با ماشين ناشناس بروم و خودش برايم ماشين تهيه مي‌کند و به راننده مي‌سپارد که اگر به مشکلي برخوردي ،بگو اين شخص مهمان فلاني‌ است، کاريش نداشته باشيد.
عبد المالک ريگي آزادانه هرچه دلش بخواهد مي‌کند و سي‌دي‌هايش از سي‌دي زهره هم گران‌تر است!
به زاهدان نرسيده نماينده دوباره زنگ مي‌زند و تاکيد چند باره که تنها بيرون نرو. اين هفته ۵ دانشجو را دزديده‌اند و پريروز بمبي مقابل استانداري منفجر شده است و ...

۴-نفتي براي سفره‌هاي مردم

زمين و آسمان بر مردم اين منطقه سخت گرفته است. پيرمرد بلوچ مي‌گويد نه سال است که باراني نيامده تا زمين سيراب شود و در عمر نود ساله ام برف را نديده ام.نياز به گفتنش نيست که مي‌شود از دشت خشک بي علف فهميد. نه کشاورزي،نه دامپروري و نه صنعت.
کافي است با قرض و وام پيکاني بخري يا وانتي و چند گالن هفتاد ليتري آبي رنگ.
در تمام مسير ۶۰۰ کيلومتري ام تا زاهدان،غير از ماشينهايي که گازوئيل قاچاق مي‌کردند نديدم. لب مرز پاکستان هر بشکه ۲۰۰ ليتري گازوئيل ۷۰ هزار تومان مي‌ارزد. يعني ليتري ۳۵۰ تومان(قيمت آن در ايران ۱۶ تومان است و مي‌دانيد اين يعني چند درصد سود؟). در تمام مسير ماشينهاي قاچاق سوخت و به تعداد زياد در رفت و آمد است و نمي‌دانم اين همه پاسگاه و پست بازرسي براي چيست؟
اگر بارت را هم بگيرند ماشين و اموالت مصادره ميشود و گالن ها را در مزايده گمرک قاچاقچي‌هاي ديگر مي‌خرند براي گسترش تجارت!

پ ن۱: از سراوان ماشين خطي دارد براي پنجگور پاکستان. بدون گذرنامه،بدون ويزا. کرايه ۱۵ تومان. البته يه ذره دل و جرات رو که بايد داشته باشيد. به هر حال بيراهه است و حرامي در پيش!

پ ن۲: لازم به گفتن نيست که اين پست جديد يعني اين‌ که من هنوز زنده ام!

پ ن ۳: ادامه دارد.




Labels:

محمد . ساعت:2:19 AM .
7 يادداشت:
  1. Anonymous Anonymous @ [26 December, 2006 20:33]  
    اگر داغ دل بود ما دیده ایم ... محمد عزیز حدود 5 سال اونجا زندگی کردام ... این نگاه ژورنالیستی و کابوی بازی مال کساییه که یک یا دو روز می رن اونجا و بعد می شن یه قهرمان که زده به دل خطر ... اما باید اونجا زندگی کنی تا بهتر بفهمی چگونه می شه در مرداب نیلوفرانه زیست

    . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

  2. Blogger maeysam @ [27 December, 2006 00:51]  
    ها. فقط بپا که اون جا رود عملی نشی

    . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

  3. Anonymous Anonymous @ [27 December, 2006 02:45]  
    متریال چی اوردی؟

    . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

  4. Anonymous Anonymous @ [27 December, 2006 03:02]  
    شنیده بودم که وضع خوبی نداره ولی فکر نمیکردم به این افتضاحی هم باشه !!مملکت گل و بلبل که از این بهتر نمیشه

    . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

  5. Anonymous Anonymous @ [27 December, 2006 13:14]  
    قشنگ بود كلي حال كردم

    . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

  6. Anonymous Anonymous @ [01 January, 2007 02:12]  
    درود
    ناز نفس قلمت

    . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

  7. Anonymous Anonymous @ [01 January, 2007 13:51]  
    به نظر شما فرق رییس جمهور ما با بز چیه؟

    . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .


Post a Comment
<< خانه