Monday, February 12, 2007
در حوالي بيستون
۱
دارم به تنم کش و قوس مي‌دم تا يتونم تمام طيف رنگ رو توي لنز دوربينم داشته باشم.
پسرک دست‌فروش با اشاره به دوربين‌ام بهم مي‌فهمونه که مي‌خواد عکس رو ببينه.
روي طيف رنگين کمان تصوير زوم مي‌کنم و صفحه ال‌سي‌دي رو نشونش مي‌دم.
با لهجه شيرين کرمانجي‌اش مي‌گه: چه قشنگ!
و لي‌لي کنان دور مي‌شه.(بازار کرمانشاه-بهمن ۸۵)



۲
هيچ شکي ندارم که اگه روزي بخوام خونه‌اي بسازم،مطمئنن در و پنجره‌هاش اين شکلي خواهد بود.من ديوونه اين شيشه‌هاي رنگي‌ام.(تکيه معاون الملک-کرمانشاه)




۳
من توي هياهوي بازار آهنگراي کرمانشاه، پيرمردي رو پيدا کردم که دسترنج‌اش عصاي دست صدها مرد و زن کهنسال ديگه بود.(بازار کرمانشاه-بهمن ۸۵)



۴
روي تخته سنگ بغل‌اش نوشته بود:
« در سمت راست مظهر اهورامزدا و در وسط صحنه اردشير دوم در حال تاج ستاني ديده مي‌شود. در سمت چپ پيکر ايزد مهر در حالي که بر روي گل نيلوفر آبي ايستاده و برسمي به دست دارد نقش شده است.
در زير پاي اهورامزدا و اردشير، پيکر جوليانوس امپراتور روم قرار دارد که در سال ۳۶۳ به دست اردشير دوم کشته شد.»(طاق بستان-کرمانشاه)



۵
بدون شرح!


محمد . ساعت:8:19 PM .
8 يادداشت:
  1. Anonymous Anonymous @ [12 February, 2007 22:07]  
    سلام ... اون در و پنجره های ارسی هم ......... اگه بخوای اون همه شیشه ی قرمز توش استفاده کنی ، باید کلی پیاده شی برادر ! قرمزهاش از بقیه ی رنگ هاش گرون ترن خیلی . مگر این که بخوای رنگشون کنی که خب این هم کلاه گذاشتن سر خودته و دوستانته ! حالا چه ربطی داشت ؟ نمی دونم !

    . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

  2. Blogger maeysam @ [13 February, 2007 02:46]  
    ها. یعنی باید یه فکری هم برای دو جداره بودنش بکنی

    . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

  3. Anonymous Anonymous @ [13 February, 2007 07:50]  
    پس جاهای خوبش؟

    . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

  4. Anonymous Anonymous @ [13 February, 2007 11:37]  
    عصاها فوق العاده بودن

    . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

  5. Anonymous Anonymous @ [15 February, 2007 10:39]  
    طیف رنگه هم قشنگ بود

    . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

  6. Anonymous Anonymous @ [15 February, 2007 15:31]  
    نه وقت سر خاروندن ندارم ، چه برسه به اشپزی
    اولین برای که کرمانشاه رفتم مبهوت شده بودم تا ساعتی که در شهر چرخی زدیم و با خیلی چیزا روبرو شدم ، یک جوری که دیگه نخوام برم !ناامنی که تو شهر وجود داره ، خیلی درد ناکه

    . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

  7. Anonymous Anonymous @ [15 February, 2007 17:42]  
    باید یک توضیحی بدم قبل اینکه مثل اون جریان اشپزی بشه ! منظورم اصلا کرد بودن نبود که خودم هم تقریبا کرد هستم ، بیشتر از هر چیزی ناامنی که بعد جنگ و مهاجرت به وجود اومده رو میگم ، ناامنی که من دیدم نه برای یک دخترکه برای مردم بود
    چیزای بدی اون روز دیدم ، اینقدر که بدونم مهاجرت و جنگ چی به روز مردم یک جایی که سالهای نه چندان دوری از برترین ها بودن ، اورده !
    امیدوارم این بار شبهه نداشته باشه !

    . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

  8. Anonymous Anonymous @ [15 February, 2007 17:46]  
    نه من باب موجه بودن ، که تجربه ها و حرفایی زد که هیچ اسم مستعاری بدون سند و مدرک نمی تونه بیانشون کنه ،در مورد رسیدن به وبلاگتون از وبلاگ دوستتون که نوستالوزی اب نارنج براش داشتین رسیدم و قبل اون هم از وبلاگ اون یکی دوستتون که فکر کنم اسمشون شاسکول باشه !

    . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .


Post a Comment
<< خانه