1- آنچه از امروز به مرور خواهيد خواند چكيده يادداشتهاي من است از سفر عمره تابستان امسال. سعي ميكنم آنهايي را بگويم كه براي شماي خواننده جالب باشد. از پرگويي و مبهم گويي تا آنجا كه بتوانم دور خواهم شد.
2- ميگويند ريا مانند موريانه باطن اعمال انسان را ميخورد. مدتها است با خودم كلنجار ميروم تا خودم را راضي كنم به بازگو كردن اين حرفها. بگذاريد همين اول تكليف خودم و شما را روشن كنم.
من همانقدر بدام كه خودم ميدانم و خداي خودم.
نيازي ندارم به آن كه بخواهم بهتر يا بدتر از آنچه كه هستم جلوه كنم.
قصد ام از بيان هر آنچه خواهم گفت موجه نشان دادن خودم نيست كه ميتوان از در و ديوار گفت و از ديگر آدمها، اما مطمئن ام اين ماجرا بدون شرح حس و حال شخصيام چيزهاي زيادي كم خواهد داشت.
خواهش ميكنم نوشتههايم را بدون برداشت بخوانيد. اصلا فرض كنيد همه آنچه كه ميخوانيد يك قصه است. قصه يك ماجراي واقعي.
اصلا اسماش را بگذاريد نگاه يكي مثل خودتان به يك سفر. سفري كه اشتباهي رفته است!
3- خيلي حرفها را كه براي خيليها گفتم جواب شنيدم كه: جوگير شدهاي!
قبول دارم كه جنس حرفهايم با آنچه كه بودهام و هستم فرق ميكند. اما مطمئنام آنها كه به اين سفر رفتهاند دركام خواهند كرد.
4- براي رفتن به اين سفر دوست خوبام
صادق، كمك بزرگي به من كرد. باشد كه لطفاش را جبران كنم.
5- سعي ميكنم به روز كردن اينجا زياد طولاني نشود. تا خدا چه بخواهد.
Labels: سوداي سيمرغ