Saturday, September 30, 2006
سيب سرخ حوا
۱
استاد درس مديريت کيفيت بعد از سلام و تعارفات معمول جلسه اول ،درس را با جملهاي شروع ميکند که نويد يک ترم قشنگ با اين استاد را ميدهد. او ميگويد:«به نظر من علاقه به کيفيت در ذات آدمها است و مطمئنم آدم و حوا هم که ميخواسته اند از درخت ممنوعه سيب بکنند سرخ ترينش را انتخاب کردهاند.»
۲
توي خيابون يک مينيبوس درب وداغون کنارم ميايسته و حجم عظيمي از دود رو ميفرسته توي ماشين و حلق من. ازش فاصله ميگيرم و اجازه ميدم ازم سبقت بگيره. جلوتر که ميره ميبينم پشت شيشه عقبش بزرگ نوشته:ISO14001 [استاندارد زيست محيطي]!!!
3
روي ديوار شركت،بغل ميز من يه تابلو بزرگ روي ديوار هست كه توش نوشته:
«Q-ality is not possible without U»
Tuesday, September 12, 2006
شرق بی شرق!
شرق هم پر!
فکر کنم این پریدن هم از اون پریدن ها باشد. از اون توقیف موقت های ابدی!
باید کم کم خودمان هم برای پریدن فکری برداریم!
پ ن: آدم ها مهم نیستند،فکری به حال ساحت مقدس سوسک ها و خرها و تمساح ها بکنید.
Sunday, September 10, 2006
دويدن در ميدان تاريك مين
«- قربان توي يه كتاب خوندم.توي يه كتاب كوچيك. اون جا نوشته بود اگه دريچههاي دانستن رو مسدود كنيم رستگار ميشيم.نوشته بود همهي نكبتي كه ما دچارش هستيم از توي همين دريچهها ميآد تو.» دويدن در ميدان تاريك مين،مصطفي مستور،1385
Labels: با اينها زندهام, مشق شب
Friday, September 08, 2006
ماموريت مخفي به سبک من!
از شروع به کار من به عنوان مشاور ارزياب نمايندگيهاي سايپا چند روزي ميگذره و بنا به تاکيد رئيسم ،قراره کسي نفهمه که ما خودمون نمايندگي داريم.روز اول ارزيابي، نماينده، من و بابامو توي يکي از سمينارها ديده و شروع ميکنه به احوالپرسي و چاق سلامتي. روز دوم اگر چه نماينده رو نميشناسم اما نيمساعت بعد سر و کله کارشناس فني اش پيدا ميشه که از قضا حدود ۲ ماه دوره هاي کارشناسان فني رو با هم بوديم و ... .روز سوم از قبل کنترل ميکنم تا هيچ آشنايي با نماينده و کارمنداش نداشته باشم. يکساعت اول بازرسي به خير ميگذره اما بعد سر و کله يکي از کارمنداي سايپا يدک پيدا ميشه و بعد از اينکه کمي چپ چپ به من نگاه ميکنه،شرو ميکنه به پچ پچ با مدير نمايندگي و ...
پ ن: ولي کلا خيلي حال ميده موقعي که يارو داره مزخرف ميگه و تلاش داره تو رو بپيچونه،مچش رو بگيري!