Monday, December 24, 2007
ماله رمالي

قصه آقاي بازرس كه جلوي رئيس بزرگ‌شون ضايع‌اش كردم كه يادتونه؟
اين ادامه همون ماجراست.

من زنگ زده‌ام به آقاي بازرس براي پاچه‌خواري!
من: سلام آقاي مهندس، جسارتا مزاحم شدم تا برنامه ارزيابي رو باهاتون چك كنم.
بازرس: ( عصباني) برنامه تغيير نمي‌كنه، من همون پنج‌شنبه ميام.
من: مرسي، هفته آينده منتظرم.
بازرس: از اونجا تا بجستان چقدر راهه؟
من : خيلي، حدود 200-300 كيلومتر
بازرس: نه تا اونجا زياده، شما تو طبس رمال نداريد؟
من: !؟!؟!#!؟
باز هم من: تا به‌حال به كار من نيومده كه دنبال رمال باشم ولي سوال مي‌كنم براتون.
بازرس: مرسي، خبرش رو به من بده.
...

*
ظهر- من- سر سفره در حال سوال از مامان محترم.

من: اينجا رمال داريم؟
مامان: چيه؟ مي‌خواي دعا برات بنويسه كه بختت وا شه؟
من: نه، مي‌خوام شر يه بختك رو از زندگي‌ام وا كنم!

*
عصر من و پدر محترم به اين نتيجه مي‌رسيم كه بهترين راه براي ماله كشيدن بر تنبلي‌ها و ننوشتن درس و مشق ايزو همانا پيدا كردن يك رمال مناسب و گواهينامه ايزو 9001‌دار است.
در تماس با آقاي بازرس معلوم مي‌شود كه ماشين ايشان را دزديده‌اند و دارند از طريق رمال دنبال‌‌اش مي‌گردند.
آقاي رمال به پيكي كه ما فرستاده‌ايم خدمت‌شان مي‌فرمايند برويد دنبال يك آدمي كه بهش مشكوك‌ايد بگرديد!

*
سوال 1: يعني آدمي كه عمري با آلماني جماعت سر و كله زده مي‌تونه اينقدر معتقد به خرافات باشه؟
سوال 2: شما آدم مشكوك دور و برتون سراغ نداريد؟
سوال 3: رمال با سواد‌تر چي؟
سوال 4: دعا واسه باز شدن بخت جوونا چي؟


Labels:

محمد . ساعت:7:59 PM . |


Friday, December 21, 2007
سه سالگي

امروز هم از آن روزهايي بود كه از صبح يك دور كامل آرشيو وبلاگ‌ام را خواندم.
از سلام پست اول.
با خنده‌هايش خنديدم و با اندوه‌اش گريستم.
افسوس همه نانوشته‌ها را خوردم و سرخوش شدم از آنهايي كه نوشته‌ام و مانده‌اند.
امروز اين وبلاگ سه ساله شد و ...
تنها كلمه است كه مي‌ماند.


پ ن۱: يلداي همگي مبارك!

Labels:

محمد . ساعت:7:02 PM . |


Sunday, December 16, 2007
ضد حال
ضد حال يعني اين‌كه در حالي كه سوت زنان و دست‌افشانان فكر مي‌كني كه امتحان ورودي دكترا تو اردي‌بهشت ماه برگزار مي‌شه ييهو ببيني كه بايد 50 روز ديگه بشيني سر جلسه امتحان در حالي كه حتي منابع‌اش رو نداري!
من الان ضد‌حال خورده‌ام. جاش هم درد مي‌كند بدجورررررررر!

Labels:

محمد . ساعت:11:50 AM . |


Thursday, December 13, 2007
ايزو عزيز
1
گواهينامه ايزو9001 - بر خلاف آن چه كه در ايران ما رايج شده است- نشانه و تضميني براي كيفيت عالي يك محصول نيست.(در اين زمينه استاندارد ملي ايران بر اين استاندارد ارجح است.)
اين گواهينامه صرفا نشانه و دليلي براي تحت كنترل بودن فرايند‌ها و فعاليت‌هاي يك سازمان است و دارندگان اين گواهي مي‌بايست كليه فرايند‌هاي سازماني خود را به شكلي كه قابل كنترل باشند ثبت كنند.

2
مهم‌ترين انتقادي كه به گواهينامه‌هاي ايزو موجود در سازمان‌هاي صنعتي ايران وارد است، اين است كه اين شركت‌ها توانسته‌اند به بهترين و هنرمندانه‌ترين وجهي اين گواهينامه‌ها را ايرانيزه كنند.
در تمام شركت‌ها و سازمان‌هايي كه با آنها در ارتباط بوده‌ام و گواهينامه داشته‌اند كل ماهيت گواهينامه و كاركرد‌اش خلاصه مي‌شود در تبليغات و استفاده از برند شركت صادركننده گواهينامه(CB) و مشق شب امتحان يك عده مثلا گروه تضمين كيفيت براي مدرك‌سازي در موعد 1 ساله تمديد گواهينامه.

3
همه اين‌ها را گفتم كه بگويم به عنوان مدير تضمين كيفيت نمايندگي پدر محترم چند روزي است به شدت مشغول نوشتن مشق‌هايي هستم كه در تمام يك سال گذشته فرصت نوشتن‌شان نشده‌ است و از آن‌جا كه جناب ارزياب محترم بايد باور كنند كه اين‌ها خالي بندي نيست تمام استعداد آسمان به ريسمان بافتن‌مان خرج نوشتن داستان‌هاي علمي-تخيلي ايزو شده است.
خدا را چه ديدي!
شايد به لطف اين گواهينامه ايزو يكي دو سال ديگه من هم ايزاك آسيموفي چيزي شدم!

پ ن: از شانس من همون بازرسي كه سال قبل زيرآب‌شو جلو رئيس‌اش زدم قراره بياد واسه مميزي. واقعا از همگي التماس دعا دارم!

Labels:

محمد . ساعت:9:17 PM . |